فرشته مامان

خخههخخه

...

وقتی ابوالفضل عینک افتابی می زنه...

صباي عزيزم   اين آخرين تابستاني است كه قبل از رفتن به مدرسه تجربه ميكني. وتو كلاس زبان دوره pe5.6رفتي غير از اون كلاس نقاشي برات ثبت نام كرديم وتو نقاشي هاي خيلي قشنگي كشيدي مثل بره گاو كاهو وآناناس و.... بعداز كلاس نقاشي اداره بابايي براي بچه ها كلاس رباتيك وزبان وبرج سازي گذاشتن وتو همه ي اين كلاسها رو رفتي وبسيار خوشحال بودي از اينكه تونستي يك ال اي دي بسازي وروشن كني راستي اين تابستون دو وسه روز خونه تنها صبح وايستادي ومن وبابايي اومديم اداره وتا ظهر جند بار به بابايي زنگ زدي وچند بار هم من به توزنگ زدم  چون از تير ماه ديگه ...

صباجون من وتو وبابايي وباباجون ومامان جون رفتيم مشهد براي زيارت امام رضا (ع)    توي حرم  تو چادر مشكي سرت بود وهمش مي خواستي بري جلو جاي ضريح ومن نمي تونستم  ببرمت  چون خيلي شلوغ بود وتو گريه مي كردي ومن بهت گفتم از دور به امام رضا سلام بده يه چيز خيلي جالب تا به خيابوني مي رسيديم كه گنبد پيدا بود تو به همه مي گفتي به امام سلام بدين    

صبا گلي امروز روز تولد حضرت معصومه ( س) و روز دختر   من وبابايي ديشب تورو برديم بيرون وبرات هديه خريديم يه دون كيف مدرسه خيلي خيلي قشنگ با عكس كيتي وصورتي كه يه دونه جامدادي ويه دونه كيف دوشي هم داشت وتو خودت اونو انتخاب كردي  وخيلي خوشحال بودي وكلي كيفت رو روي زمين راه بردي چون مدلش ريلي بود هي مي بردي تو اتاقت وباز مياوردي توي حال  ان شالله مباركت باشه وروزت مبارك ...

صباي گلم   ديشب تولد شش سالگيت بود وچون ماه رمضون بود من افطاري گرفتم وبعدش تولدبرات گرفتيم ديشب به توخيلي خوش گذشت وازاينكه همه خونه مابودن لذت بردي كلي با مهديه وزهرا رقصيدي وبعد هم بازي كردي هديه هاي تولدت روهم همون موقع بعداز باز كردن وديدنشون لباسا رو تنت كردي وخيلي خوشحال شدي بابايي ومن هم برات كلي لوازم تحرير خريديم  تو خيلي خيلي خوشحال شدي  ان شاالله 120 ساله وعاقبت بخير بشي  باشي   ...

...